قاتلی در مقابل دیگری/ پارت ۷

پارت


نامورو با چاقو آخرین تکه گوشت داخل بشقابش را نصف می‌کرد و با وحشت به آیزاس نگاه می‌کرد .
آیزاس با لحن شرورانه ای گفت:
[این آخرشه نه؟]
.
نامورو قبل خوردن قاشق آخر به آرامی گفت:
[چرا از اول بهم کمک کردی؟]
.
آیزاس خندید و گفت:
[ما هردو قاتلیم نه؟‌ چرا به همدیگه کمک نکنیم؟]
.
نامورو به در حالی که دستش می‌لرزید گفت:
[پس چرا میخوای من رو بکشی؟]
.
سکوت ...
آیزاس با چشمان بی روح قرمز رنگش به نامورو خیره شده بود و دیگه لبخند نمی‌زد ، همه جا به شدت ساکت بود .
نامورو آخرین لقمه را داخل دهانش گذاشت و بدون هیچ حرفی به آیزاس خیره شد .
ناگهان آیزاس بشقابش را به سمت صورت نامورو پرتاب کرد و بشقاب در صورت نامورو خُرد شد ، ضربه بشقاب به قدری محکم بود که نامورو از روی صندلی روی زمین پرت شد .
چشم راستش واضح نمی‌دید و صورتش پر از زخم و خرده شیشه بود ، تمام صورت نامورو با خون پوشیده شده بود .
آیزاس از روی صندلی خودش بلند شد و با خونسردی به طرف نامورو قدم برمی‌داشت و نامورو با تمام توانش روی زمین میخزید و فرار می‌کرد ، نامورو هنوز چاقو را در دست داشت اما مطمئن بود نمی‌تونه با چاقو در این حالت به آیزاس آسیبی بزنه پس باید چیکار میکرد ؟
نامورو چاقو را به سمت آیزاس پرتاب کرد ، اگرچه چاقو با شدت خیلی کم جلوی پای آیزاس فرود آمد .
آیزاس خم شد و چاقو را برداشت و با لبخند بزرگی روی صورتش و لحن ترسناک گفت:
[مرسی نامورو حالا چاقو دارم]
.
نامورو زمانی که آیزاس برای برداشتن چاقو خم شد سریع بلند شد و به سمت درب خروجی رفت اما قفل بود ، زمانی که نامورو حمام بود آیزاس درب خانه رو‌ قفل کرده بود ، نامورو از ترس خشکش زد و ناگهان با صدای بلند گفت:
[خودشه حموم]
.
نامورو با تمام توانش به سمت اتاق و بعد داخل حمام دوید ، در حالی که آیزاس چاقو را روی دیوار می‌کشید و با صدای بلند آواز می‌خواند.
نامورو پشت‌ درب حمام بود و با ترس نفس‌نفس میزد حالا حتی چاقو هم نداشت کاملا بی دفاع بود ، مشخص بود نامورو قراره بمیره
.
#داستان #رمان #متن
ادامه دارد....
دیدگاه ها (۴)

قاتلی در مقابل دیگری/ پارت ۸

قاتلی در مقابل دیگری / پارت ۹

قاتلی در مقابل دیگری/ پارت ۶

قاتلی در مقابل دیگری پارت ۵

چند پارتی (درخاستی )

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط